رمان تنفر شیرین پارت 8
فن فیک تنفر شیرین،پارت 2،با حضور اعضا(سعی کردیم همه شون باشن)،نقش اصلی جونگ کوک و یه دختره به اسم الینا،لطفاً حمایت کنید،با لایک و کامنت و دنبال کردن
*از زبان الینا*
خیره به برگه ها و متن ها بودم که در اتاق با تقه ای به در باز شد و هیونجین وارد شد.
-هیونجین : سلام وقتتون بخیر.خوبی الینا؟
-الینا : سلام،آره یعنی سعی میکنم خوب باشم.
-هیونجین : انقدر استرس نگیر،سلام آقای جئون.
-جونگ کوک : سلام آقای پارک هیونجین.شما همو میشناسین؟
مسیر مکالمه داشت به جایی که دوست نداشتم و ازش میترسیدم کشیده میشد پس پریدم وسط حرفشون و نزاشتم هیونجین حرفی بزنه که بد بشه.
-الینا : عام خب،من و هیونجین از دوران دبیرستان همکلاسی و همچنین هم دانشگاهی بودیم تا 2 سال پیش که هیونجین از کره رفت،امروز هم بعد 2 سال همو دیدیم و احوالپرسی کردیم.
و بعد به هیوجین اشاره کردم که حرفی غیر از این نزنه وگرنه خودم خفه ش میکنم و خوشبختانه ذهنمو خوند و ضایع نکرد.
-هیونجین : بله بله دقیقاً.
-جونگ کوک : خب پس که اینطور.خانم کیم وایسا بگم برات یه فنجون قهوه بیارن حالت یکم بهتر بشه.
-الینا : نه مرسی نمیخوام،همین چند دقیقه پیش دو تا فنجون قهوه خوردم.
-جونگ کوک : باشه پس.ولی تعارف نداشته باش و استرس هم بی استرس.
-هیونجین : نگران هیچی نباش.تو که همیشه کاراتو عالی انجام میدی.این سری هم مثل همیشه میترکونی.
-الینا : مرسی هیونجین.مرسی از هردوتون.
کم کم همه از شرکت اومدن و اتاق جلسه پر پر شد.ساعت 3:40 رسماً جلسه رو استارت زدیم.برگه هامو صاف کردم و صدامو با تک سرفه ای صاف کردم و بلند شدم و شروع به حرف زدن کردم...